جمعه, ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۱۳ ب.ظ
ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود،رنج دوران برده ایم
یه شوهرم نداریم که شب ها پاشیم بریم مزار شهدا، با هم نون پنیرها را پخش کنیم،هر هفته سر یه قسمت از مزارها بشینیم، اسم بچه هامون را از روی اسم هاشون انتخاب کنیم، برای هر کدوم یه گذشته بسازیم، برای هرکدوم هزار تا آرزو پیدا کنیم که نیستن برای رسیدن بهش،یه عالمه درد و دل بکنیم و فکر کنیم اومدیم پیش بابای خودمون، یکی یکی قبرها را بشوریم و سال تحویل بریم سر مزار شهیدای گمنام که تنها نمونن، آخرش پیاده برگردیم خونه و یادمون نره که میشد اینقدر راحت، دست بغل دستی تو دستهامون نبود اگه یه جوونایی از جونشون نگذشته بودن، کاش یادم نره.
۹۴/۰۸/۱۵